بسمه و بذکر ولیه مولانا صاحب الزمان علیه السلام
موشن گرافیک ” بين حسين و العباس علیهم السلام ”
به مناسبت ایام سوگواری سید الشهدا علیه السلام
با صدای : علی بوحمد
شاعر : مهدی بارون
تنظیم : حسین نجم
مدیر تولید : عباس سعید
موشن گرافیک : حسین عوامی ، مهدی جعفری
مجری طرح : استودیو فرهنگی منجی کلیپ
تولید : محرم الحرام ۱۴۴۱
به امید گوشه چشمی …
بين حسين والعباس .. گعدت زينب الحره
بين امام حسين و حضرت عباس نشسته حضرت زينب
واحد تلزم اچفوفه .. وواحد تصفن
بنحره دست ابالفضل رو گرفته در حالي كه به گردن امام حسين خيره شده است
امدللتهم هاي گعدت .. عينها اعليهم تدير
در حالي كه با چشمانش هواس انها را دارد
بيا مصيبة تريد تبدي .. حگها بالموقف تحير
با كدام مصيبت شروع كند حق دارد كه متحير باشد
مشكلتها اجروح عاشر .. ماكو بيهم مو چبير با مصايب
روز عاشورا كه هر كدام از ديگري بزرگتر است
اتموت مره وترد تعدل .. بين كل شهگه و زفير
هر بار با اه و ناله ميميرد و زنده ميشود
نادت والدمِع بالروح .. وجرحها بعينها شكبره
با اه و ناله فرياد زد در حالي كه چشمانش پر از اشك است
ردِت تروولي مقتلكم .. امشّي اعليكم العِشره
قسمتان ميدهم برايم مقتلتان را بخانيد
ناده ابو فاضل يزينب .. القصه تبدي بجربتي
ابالفضل صدا زد يا زينب قصه از مشك من شروع ميشه
الماي من يتبدّه منها .. گولي طاحت يمنتي
درحالي كه اب از ان ميريزد دست راستم مي افتد
السهم من يثبت بعيني .. هنانه تنشگ هامتي
سهمي كه در چشمانم جا ميگيرد و عمودي كه سرم را پاره ميكند
تأكدي ميّت يزينب .. حين توگع خيمتي
هر وقت ديدي كه عمود خيمه ام افتاد مطمئن شو كه من از دنيا رفتم
وابو الاكبر تألم حين .. شاف عيونها الحمره بداها بنومته اعله الگاع .. حين ايطيح عن مُهره
امام حسين در حالي كه به چشمان حضرت زينب نگاه ميكرد شروع كرد به گفتن مقتلش و از انجايي شروع كرد كه از اسبش مي افتد
گال جسمي اجروحه تثگل .. نبل و سهام و حجر واثنعش طبرة يزينب .. ينگطع بيها النحر
گفت كه جسمم سنگين ميشود از سهام و سنگ هاو سرم را از بدن جدا ميكنند
اتدوس صدري شگد حوافر .. تكسر اوياه الظهر ومو عجيبه لو نظرتي .. خنصر يميني انبتر
اسبها روي سينه ام ميدوند و كمرم را ميشكنند
جرّت حسره مدري شلون .. الكون اتحمل الحسره تبچي جروح اخوها احسين .. لو تبچي الحضَن نهره
حضرت زينب تا اينها را شنيد با اه فريادي زد و نميدانست ايا براي زخمهاي برادرش حسين گريه كند يا براي ابالفضل
صاحت ومدمعها يچوي .. اعليها باين لانكسار سمعو عن مقتل اختكم .. لَوْ الگلتوه كله صار
با قلبي شكسته به برادرانش گفت كه حالا شما گوش دهيد به قصه ي من
شلون ألِم اطفال تشرد .. كربله ملتهبه نار ومن يجينا ليل باچر .. ما يرد إلنه النهار
چگونه بچه ها رو جمع كنم در صورتي كه فردا كربلا اتش ميگيرد و وقتي فردا شب ميشود ديگر روز را نخاهيم ديد
نمشي اعله الرماد وخاف .. تظل بثيابنا جمره مسبيات من ننگاد .. راح نطوف بالصحره
در بين اتش راه خاهيم رفت و لباسهايمان اتش خواهد گرفت و در اسيري به سر خاهيم برد
شلون بِحْبال انتچتف ..
باچر و نمشي غصُب مدري ألزم گلبي و ابچي
.. مدري اشاگف بالضرُب من يِضِحْكون اعله وضعي
.. بگلبي يزداد الرعُب الشام هايه بانتظاري
.. شعندي بديار الغرُب
چگونه با طنابهايي كه دست ما را بستند فردا راه برويم
نميدانم كه گريه كنم يا اينكه ضرب و شتم را تحمل كنم
وقتي كه به وضعيت من ميخندند در قلبم احساس ترس ميكنم
شام در انتظار من است چه دارم در ديار غربت